نکات مهم اوج یادگیری در مورد زبان فارسی
نکات مهم اوج یادگیری در مورد درس زبان فارسی
نقش “ضمایر شخصی”
ضمایر شخصی دو دستهاند:
ضمایر شخصی منفصل(جدا)
ضمایر شخصی متصل(پیوسته)
ضمایر شخصی منفصل عبارتند از :
من، تو، او ، ما ، شما، ایشان
ضمایر شخصی متصل عبارتند از:
-َم، -َت، -َش، -ِمان، -ِتان، -ِشان
که اینگونه به اسم اضافه میشوند: کتابم، کتابت، کتابش، کتابمان، کتابتان، کتابشان
نقش ضمایر منفصل دقیقا مثل اسم هاست یعنی اگر بعد از حروف اضافه قرار بگیرد “متمم” و اگر قبل از “را” قرار بگیرد “مفعول” هستند و نیز می تواند به عنوان نهاد جمله به کار روند، مثال:
از او رنجیدم . ….متمم
او را دیدم…..مفعول
او آمد….نهاد
ولی پیدا کردن نقش ضمایر متصل نیاز به دقت بیشتری دارد زیرا معمولاً بدون نشانه به کار میروند و باید برای پیدا کردن نقش آن به مفهوم جمله دقت کنیم.
ضمایر متصل شخصی در سه نقش دستوری ظاهر می شوند:
مفعول: مثل: دیدمش… یعنی او را دیدم
متمم: مثل: گفتمش یعنی به او گفتم
مضاف الیه: مثل: کتابش (یعنی کتاب او)
نهاد: در محاوره امروز گاهی ضمیر متصل به عنوان نهاد می آید: آمدش: او آمد
نکات مهم
هنگامی که ضمیر متصل شخصی به فعل می چسبد باید دقت کنیم که آنرا با شناسه اشتباه نگیریم، مثلاً در بیت:
گو یارب از این گزاف کاری
توفیق دهم به رستگاری
ضمیر متصل شخصی به فعل “ده” چسبیده و دقیقا مثل شناسه فعل است در حالیکه شناسه نیست بلکه نقش متممی دارد، چون اگر به معنای بیت دقت کنیم میبینیم که مفهوم مصرع دوم چنین است:
توفیق رستگاری بده به من
و چون در این صورت بعد از حرف اضافه میآید لذا میگوییم نقش آن متمم است.
نکته دوم: اینکه گاهی ضمیر متصل شخصی در شعر و ادبیات جابجا می شود و به جای مضاف خود به اسمی دیگر می پیوندد، در چنین مواقع نیز مرتب کردن اجزای جمله به شکل امروزین نقش ضمیر را مینمایاند:
چو چنگش، رگ و استخوان ماند و پوست
شکل امروزی مصرع فوق میشود:
مثل چنگ، رگ و استخوان و پوستش ماند
میبینیم که ضمیر متصل َ-ش از کلمه چنگ جدا شده و به آخر پوست چسبیده، برای همین میگوییم که مضاف الیه این کلمه است نه کلمه چنگ.
برای تمرین بیشتر نقش زمین متصل شخصی را در بیت های زیر بررسی می کنیم :
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از برای نمونه نقش زمین متصل شخصی را در بیت های زیر بررسی می کنیم :
-هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
= کند قصد دل ریشم. پس ضمیر -َم که به فعل چسبیده در واقع مضاف الیه دل ریش است.
– دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
= زود ندهیم دامنت از دست. پس ضمیر -َت مضاف الیه دامن بوده
– هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی به قوت بازو بیفکندی
= هر دیوار قدیم که به پیشش می آمد. یعنی ضمیر -َش مضاف الیه پیش بوده
– آن دوست که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
= من دامنش در دست گرفته. ضمیر -َش مضاف الیه دامن بوده
– ایام در کنار منش نگه دارد: یعنی در کنار من او را . ضمیر -َش نقش مفعولی دارد
– تات نپرسند همی باش گنگ: یعنی تا از تو نپرسند. ضمیر نقش متممی دارد
-خداوندا نگهدار از زوالش: او را از زوال نگه دار. ضمیر نقش مفعولی دارد
– نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست: نه بیگانه تیمار او را خورد نه دوست. ضمیر -َش مضاف الیه تیمار است
– چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش :
از دیوار محراب به گوشش آمد. ضمیر مضاف الیه گوش بوده
– که سعیات بُود در ترازوی خویش: ضمیر -َت مضاف الیه کلمه سعی است. یعنی جابجا نشده
– گرت ز دست برآید چون نخل باش کریم
اگر از دستت برآید. ضمیر مضاف الیه دست بوده
– دریاب که مبتلای عشقم
آزاد کن از بلای عشقم
-َ م در آخر مصرع اول، مخفف فعل “هستم” است و در آخر مصرع دوم ضمیر و مفعول است.
– گرچه ز شراب عشق مستم
عاشق تر از این کنم که هستم
ضمیر -َ در آخر فعل امر کن نقش مفعولی دارد. یعنی : مرا عاشق تر از این کن
– ستمدیده را پیش او خواندند
برِ نامدارانش بنشاندند
او را بر نامداران نشاندند. ضمیر -َش مفعول بوده
شماره تماس جهت دریافت مشاوره از اوج یادگیری کنکور آسان است امیر مسعودی یادگیری آسان انتشارات گیلنا ۰۹۱۲۸۳۷۵۷۰۲